پریناز پریناز ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

نی نی قشنگممممممممممم

فقط یه روز دیگه مونده

سلام نی نی قشنگم فقط یه روز مونده تا شما بدنیا بیای خیلی گیجم حس یه آدمی رو دارم که گم شده . دیروز یکی از دوستام اومد پیشمون و بعدش هم زن دایی با کیمیا اومدن . کلی خونه رو تمیز کردن دست زن دایی درد نکنه بعدش ساک شما رو تکمیل کرد . بابایی اومد ما رو برد هفت حوض تا چند تا چیز بخریم جای پارک نبود بابایی پیش ماشین موند زن دایی هم عین بادی گارد مواظب ما بود بعدش گفت تو برو پیش شوهرت من خودم میرم بقیه خریدات و میکنم . داشت اذان میگفت بابایی کلی دعا کرد واسه همه واسه ما البته کلی هم واسه زن دایی اینا دعا کردیم آخه زن دایی بیش از اندازه با ما مهربونه هر جا میریم به همه میگه این دختر بزرگمه خیلی دوسمون داره من که عاشقش هستم توی این ...
9 تير 1391

یه حس

سلام نی نی قشنگم میدونی پریناز شما تولد حضرت علی اکبر بدنیا میای خیلی خوشحالم که همچین روزی بدنیا میایی وای خیلی نگران هستم اصلا نمیدونم چیکار کنم یه جورای گیج شدم سردرگم هستم وای چه حسه عجیبی خدایا خودت مثل همیشه کمکم کن خدایا تنهام نزار    روز مونده تا پریناز بیاد توی بغل من و باباش ...
7 تير 1391

من یه مامان خوشگل هستم

سلام نی نی قشنگم امروز رفتم آرایشگاه وای خودم تعجب کرده بودم  بعد هم که کارم تموم شد به بابایی زنگ زدم گفت من رفتم نامه از دفتر مرکزی بگیرم واسه بیمه با آژانس برو یه خانمه اومد دنبالمون گفت نی نی چیه گفتم دخمله گفت واسه همینه که انقدر هم زشت شدی   خلاصه   من خوشمل شدم  فردا یا پس فردا عکس میزارم 5 روز دیگه پریناز بدنیا میاد ...
7 تير 1391

دخمل ما 11 تیر بدنیا میاد

سلام نی نی قشنگم امروز صبح زنگ زدیم بابایی عباس . تولدشو تبریک گفتیم الهی ١٢٠ سال زنده باشه بعد با بابایی رفتیم دکتر . دکتر گفت ٧ تیر نی نی رو در میاریم بعد یه بابایی گفت چون مامان نی نی خوش زخم نیست باید یه نخ بگیری که اذیت نشه بعد هم یه سونو نوشت رفتم آرایشگاه موهامو کوتاه کردم بابایی گفت وای چه بامزه شدی سه شنبه هم میرم موهامو مش کنم رفتیم سونو میخواستم دکتر سونو رو خفه کنم کثافت هی میگفت وضعیت جنین مناسب نیست بعد هم گفت وزنش ٢٧١٥ هست گفتم خانم من ٢٣ خرداد سونو بیوفیزیکال بودم گفت ٢٧٠٠ هست یعنی ١٥ گرم اضافه کرده بعد دوباره گفت نه ٢٨٥٠ هست باز من غصه ام گرفت هی میگفت این که تکون نمیخوره شما میگی تکوناش خوبه دیگه خون جلوی چشمام...
5 تير 1391

شمارش معکوس

سلام نی نی قشنگم فردا مامان وقت دکتر داره دیگه معلوم میشه شما کی تشریف میاری امروز بابایی صبح که داشت میرفت سرکار کلی با شما حرف زد منم خواب و بیدار بودم و کلی خندیدیم خلاصه یه کم کار کردم امروز تا فردا شما هم که خیلی شیطونی میکنی جوجه کوچولو من
3 تير 1391

بدون عنوان

سلام نی نی قشنگم امروز سالگرد مامان بزرگ مامان بود و ما رفتیم بهشت زهرا وای مامانی رو همه مسخره کردن   شما هم تا روشان و دیدی شروع کردی شیطونی بعد هم که این باندا رو وصل کردن و مداحه شروع کرد به خوندن دیگه کم مونده بود بیای بیرون . راستی دختر عموم برای شما یه سرهمی خوشگل از ترکیه آورده بود خیلی خوشگله ببخشید حوصلم نمیگیره عکسشو بزارم وای یکشنبه معلوم میشه که شما ٧ تیر به دنیا میایی یا ١٤ تیر دیگه طاقتمون تموم شده واسم دعا کنین این روزای آخری خیلی اذیت میشم مخصوصا شبا ...
2 تير 1391

تقدیم به دوستای خوبم

این وبلاگ و وقتی شما ١٤ هفته بود که توی دلم بودی درست کردم  کلی دوست پیدا کردم که بیشترشون با ناراحتیم ناراحت و با خوشحالیم خوشحال شدن من و پریناز از همتون ممنون هستیم که توی این ٢٣ هفته ما رو تنها نذاشتین  امیدوارم همتون به آرزوها و خواسته هاتون برسین اگه نی نی دارین که امیدوارم همیشه سایه تون بالا سرشون باشه و نی نی های خوب و مهربونی داشته باشین .  اگه هم نی نی ندارین امیدوارم زود زود خدا بهتون نی نی بده که بهترین حس دنیا رو شما هم تجربه کنین نی نی سالم و صالح و توپولو
1 تير 1391

واسه دختر نازم پریناز

سلام نی نی قشنگم دیگه خسته شدی دخمل کوچولوی مامان میدونم ولی یکم دیگه صبر کنی بدنیا میای دختر ناز مامان این دنیا خیلی بزرگه پره از آدمای بد و خوب آدمای موفق و بازنده هر مامانی واسه بچه اش همه چیزای خوب و میخواد منم مثل همه پریناز قشنگم خیلی باید مواظب خودت باشی من و بابایی مواظبت هستیم ولی دخترم بازم باید خودت مواظب آدمای دور و برت باشی دختر مامان من توی زندگیم اشتباه زیاد کردم پس دوست ندارم شما اونا رو تکرار کنی عسلم انقدر باهات حرف دارم شما بیایی من دیگه احساس تنهایی نمیکنم کلی سرم گرم میشه    
1 تير 1391